پرنسس کوچولوپرنسس کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

هدیه زهرا نبض زندگیمون

هدیه زهرا 10مهر93 عشق مامان و بابایی

بدون عنوان

سلام سلام دخمل گلم چطوری مامانی الان ک ب نظر خیلی خوب میای از بس ول میخوری نمیزاری بفهمم چی دارم مینویسم . گلم چیزی ب بغل کردنت نمونده الان تو 35 هفته اس تو دلمی وروجک من ......  پسر عمو کوچولوتم چند روز پیش دنیا اومد دیگه کم کم  نوبت خودته دخملکم  گلم عزیزجون و اقا جون اومده بودن گرچه زیاد نموندن ولی من خیلی خوشحال بودم اخه از وقتی اومدی تو دلم مامان و بابامو ندیده بودم دلم براشون یه کوچولو شده بود سیسمونیتم چیدیم  دختر نازم   گرچه اتاقت با من و بابایی مشترکه ولی خب دیگه کاریش نمیشد کرد ب هر حال فقط مونده خودت بیای ک همه چی عالی شه .......عاشقتم میبوسمت دخملم   ...
11 شهريور 1393

سنو 7 ماهگی

سلام دختر نازم  عشقم نفسم ببخش مامانی رو بخاطر اینکه خیییییییییییلی وقته نتونسته بیاد برات بنویسه ...... عزیز دلم الان ک دارم مینویسم اولین روز هفته32 هستی دیگه ماشاالله بزرگ شدی دو هفته پیش رفتم سنو دخملمو چک کردم خدارو هزارمرتبه شکر همه چی عالی بوووووووووود بعدش هم با بابایی رفتیم  کمد و تخت دخملمو سفارش دادیم  وای دخترم نمیدونی هر روز چقد با خوشحالی امید از خواب بیدار میشمو روزمو میگذرونم البته اینم بگم وروجک شلوغ کاری هستیاااااااااا همچین لگد میزنی ک نمیدونم بخندم یا از درد گریه کنم ولی خببببببب مطمئن باش فقط مامانی میخنده و عاشق این لگدای نازته عشقممممممممم دخترگلم  هر روز ازخدا جون میخوام ک این روزها رو هم ...
18 مرداد 1393

پرنسس کوچولوی من

سلام پرنسس کوچولوووووووووی من اره عزیزم امروز که مامانی برات مینویسه میدونه که نی نی تو وجودش یه دخمل نازه ..   عزیزم  هنوز نتونستم باور کنم ک خدا لطفشو اینطور شامل حالمون کرده میدونم که با وجودت  زندگیمون رنگ و بوی دیگه ای میگیره   از خدا جونم خیلی ممنونم بیشتر از همه بخاطر اینکه یه نی نی سالم داره بهمون عطا میکنه  دختر عزیزم نمیدونی چقد میترسیدم ک یه وقت مشکلی باشه همش دعا میکردم و با هر حرف دکتر تن و بدنم میلرزید ...ولی خدا بازم مثل همیشه نا امیدم نکرد  عزیزم ممنونم  ازت هیچ وقت مامانی رو تنها نزاریا دیگه نفسم به نفسات بسته اس گلم نمیدونی بابایی چقد خوشحاله گرچه میخواد مثل همیشه ب روی خ...
1 خرداد 1393

سنو انومالی

  دخترم  این چند روز مامانی زود ب زود دلش برات تنگ میشه  رفتم سنو انومالی ک دوشنبه گرفته بودمو به دکتر نشون دادم گفت خدا روشکررررررررررر مشکلی نیست گرچه اون روز منو بابایی دلمون طاقت نیاورد و دکتر سنو گرافی رو بستیم ب سوال  اون بنده خدام نمیدونست کدوم سوال ما رو جواب بدههههههه در نهایت گفت هیچ مشکلی نیستو خیالتون راحت باشههههههههههه   ما هم خیلی خوشحال از اونجا اومدیم . فقط عزیزم دوست داشتم سنو یه عکس خوشمل ازت بهمون میداد ک الان میزاشتم تو وبت عشق مامان  ولی متاسفانه عکس ها اصلا واضح نیست ...... ولی خب اشکال نداره  عوضش منو بابایی کلی همونجا قد بالای خوشگلتو دیدیم و لذت بردیم     ...
1 خرداد 1393

دردو دل ومثبت شده بی بی چکم

سلامی به وسعت چشمانت و به غربت دل من که به قریبی چشمانت بسته است......اگر بگشایی بال افروزم و چون ببندی سکوتی محض.   همیشه منتظر همچین روزی بودم که تو بیایو منم  این وبلاگو درست کنم  تا از تو بگم .     اره اون روز رسید روز11 بهمن بود یه علائمی از وجودت تو خودم احساس میکردم ساعت 2 شب تصمیم گرفتم بلند شدم راه افتادم بی بی چک بر داشتموم رفتم ...... وقتی گذاشتم   یه خط سرمو ک برگردوندم حس کردم یه خط خیلی کمرنگ افتاده فک کردم چشام داره اشتباه میبینی چند باری چشامو باز کردمو بستم وای خدا هر لحظه پر رنگ تر میشد باورم نمیشد خدایا بزرگیتو شکر دارم خواب میبینم من دارم نی نی دار میشم..........
9 ارديبهشت 1393

نی نی ناز

سلام نی نی جونم گلم ،عشقم،نفسم  امسال عید سر سفره هفت سین حس قشنگی داشتم کوچولوی من تو دلم بود قربونت بشم الهی    دوست دارم این مدت خیلی زودتر بگذره که بتونم تو رو تو بغلم بگیرم ..... راستی عزیزم امسال من و تو بابایی با دو تا خاله ها با هم سر سفره هفت سین  بودیم ،خاله جونا عید اومده بودن پیشمون تا تنها نباشیم اخه مامانی میترسه بره مسافرت دستشون درد نکنه راه خیلی دور ه واقعا سخت بود براشون نمیدونی چقدم خوشحال بودن از اینکه تو تو دل مامانی هستی گلم دیروز رفتم سنو برای دیدنت از دیروز حالم خیلی خوبه  چون نی نی نازمو دیدم  بابایی هم باهام اومده بود تو اتاق نمیدونی اون چ حالی بود وق...
5 ارديبهشت 1393

هفته16

سلام عشق مامانی حالت چطوره گلم  عزیزم امروز ک دارم برات مینویسم  شما 16 هفته اس ک مهمون دلمی حالم خیییییییییلی خوبه دیگه حالت تهوع  ندارم ..... جواب ازمایش غربالگریمو گرفتم دکتر هم دیده خدارو شکر همه چیت عالی بود عشق مامان صدای قلب کوچیکتم شنیدم عجب حس زیبای بود تازه گلم صدا شو ضبط کردم بابایی هم شنید واقعا انرژی گرفتیم ...... تو  این همه خوشی فقط یکم مامانی سرما خوردو اذیت شد ولی خب دست بابایی درد نکنه همچین بهم رسید ک ی روزه دردام تموم شد وکم کم دارم خوب میشم عزیزم همش ناراحت بودم ک تو ی وقت بخاطر سرماخوردگیم اذیت نشی زندگی من  فردا هم قرار ازمایش سه ماه دوممو برم انشاالله ک همه چی عالی باشه . خدا جونم مراقب ...
5 ارديبهشت 1393